220
گناه
گنه کردم گناهی پر ز لذت 
کنار پیکری لرزان و مدهوش
خداوندا چه می دانم چه کردم 
در آن خلوتگه ِ تاریک و خاموش
در آن خلوتگه تاریک و خاموش 
نگه کردم به چشم پر ز رازش 
دلم در سینه بی تابانه لرزید 
ز خواهش های چشم پر نیازش 
در آن خلوتگه تاریک و خاموش 
پریشان در کنار او نشستم 
لبش بر روی لبهایم هوس ریخت 
ز اندوه دل دیوانه رستم 
فروخواندم به گوشش قصهٔ عشق :
تو را می خواهم ای جانانهٔ من 
تو را می خواهم ای آغوش جانبخش 
تو را ، ای عاشق دیوانهٔ من 
هوس در دیدگانش شعله افروخت 
شراب سرخ در پیمانه رقصید 
تن من در میان بستر نرم 
به روی سینه اش مستانه لرزید 
گنه کردم گناهی پر ز لذت
درآغوشی که گرم و آتشین بود 
گنه کردم میان بازوانی 
که داغ و کینه جوی و آهنین بود 

