شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل شمارهٔ ۱۰۷
فیض کاشانی
فیض کاشانی( غزلیات )
56

غزل شمارهٔ ۱۰۷

دل که ویران اوست آباد است
جان چو غمناک از او بود شاد است
موبمو خویش را بدو بندم
هر که در بند اوست آزاد است
این سعادت بسعی می نشود
غم او روزی خداداد است
در خرابی بود عمارت دل
خانهٔ دل زعشق آباد است
عشق استاد کار خانهٔ ماست
کوشش از ما زعشق ارشاد است
هیچ کاری نمیکنیم بخود
همه او میکند که استاد است
کار کن کار و گفتگو بگذار
فیض بنیاد حرف برباد است