شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شبنم و شبچراغ
فریدون مشیری
فریدون مشیری( ابر و کوچه )
108

شبنم و شبچراغ

باز، از یک نگاه گرم تو یافت، همه ذرات جان من هیجان!
همه تن بودم ای خدا، همه تن، همه جان گشتم ای خدا، همه جان!
چشم تو ــ این سیاه افسونکار ــ بسته با صدفریب راهم را
جز نگاهت پناهگاهم نیست! کز تو پنهان کنم نگاهم را.
چشم تو چشمه ی شراب من است، هر نفس، مست ازین شرابم کن
تشنه ام، تشنه ام. شراب، شراب! می بده، می بده، خرابم کن.
بی تو در این غروب خلوت و کور، من و یاد تو عالمی داریم.
چشمت آیینه دارِ اشک من است، شبچراغی و شبنمی داریم.
بال در بال هم پرستوها، پر کشیده، به آسمان بلند
همه چون عشق ما، به هم لبخند، همه چون جان ما، بهم پیوند.
پیش چشمت خطاست شعرِ قشنگ، چشمت از شعر من قشنگتر است!
من چه گویم که در پسند آید؟ دلم از این غروب تنگ تر است!