شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل شمارهٔ ۴۵۷
بیدل دهلوی
بیدل دهلوی( غزلیات )
59

غزل شمارهٔ ۴۵۷

یا رب امشب آن جنون آشوب جان و دل کجاست
آن خرام نازکو، آن عمر مستعجل کجاست
زورقی دارم ، به غارت رفتهٔ توفان یاس
جز کنار الفت آغوشش دگر ساحل کجاست
تا به س تهمت نصیب داغ حرمان زیستن
آن شررخویی که می زد آتشم در دل کجاست
جنس آثار قدم آنگه به بازار حدوث
پرتو شمعی cکه من دارم درین محفل کجاست
از تپیدن های دل عمریست می آید به گوش
کای حریفان آشیان راحت بسمل کجاست
غیر جو افتاده ای ، ای غافل از خود شرم دار
جز فضولیهای تو در ملک حق باطل کجاست
آبیاریهای حرص اوهام خرمن می کند
هرکجاکشتی نباشد جلوه گر حاصل کجاست
چون نفس عمریست در لغزش قدم افشرده ایم
دل اگر دامن نگیرد در ره ما گل کجاست
بی نقابی برنمی دارد ادبگاه وفا
شرم لیلی گر نپوشد چشم ما محمل کجاست
احتیاج ما تماشاخانهٔ اکرام اوست
رمز استغنا تبسم می کند سایل کجاست
معنی ایجادیم از نیرنگ مشتاقان مپرس
خون ما رنگ حنا داردکف قاتل کجاست
شب به ذوق جستجوی خود در دل می زدم
عشق گفت : این جا همین ماییم و بس بیدل کجاست