شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شمارهٔ ۵۸ - گاو شیرده
ملک الشعرای بهار
ملک الشعرای بهار( مثنویات )
102

شمارهٔ ۵۸ - گاو شیرده

جهان آفرین بندگان را همه
پدیدار فرمود همچون رمه
ستور و سگ و گاو با گاوبند
بهٔکجای هم گرگ و هم گوسپند
به یکسو چران گاومیش بزرگ
ز سوی دگر شرزه شیر سترگ
درنده ، چرنده ، خزنده بهم
درآمیخته رنج و تیمار و غم
دهد گاو پاکیزه کردار، شیر
بسازد از آن شیر دهقان ، پنیر
رود موش و آن ساخته برکشد
جهد گربه وز موش کیفر کشد
فتد گربه ناگه به چنگ شگال
کشد کیفر موش از آن بدسگال
سگ آید بگیرد به پاداشنش
بدرّد ز کین پوستین بر تنش
به کیفر ستوه آید ازگرک سگ
بریزدش خون و بدرّدش رگ
به گرک اندر آید پلنگ دلیر
شود بر پلنگ آن زمان ببر چیر
دو مردند در این گله سخت کوش
یکی شیر ده و ان دگر شیردوش
چون زین بگذری جمله بیگانه اند
یکایک سگ وگربهٔ خانه اند
برو همچو دریا گهر بخش باش
و یا همچو کان سیم و زربخش باش
گر این نیستی ، باش گوهرشناس
به نزدیک کان گهر سرشناس
ور این هم نه ای سنگ و خاشاک باش
کجا زرگر و زر نه ای خاک باش !