شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شمارهٔ ۳۹ - مخبر بی خبر
ملک الشعرای بهار
ملک الشعرای بهار( مثنویات )
130

شمارهٔ ۳۹ - مخبر بی خبر

مخبر ما رفت و آمد تنگدست
بیخبر چون گنگ خواب آلود مست
دفتری خالی ز اخبار جدید
همچو چشم بنده اوراقش سفید
لب ز بوری سوی زبرآوبخه
وز دهانش آب حسرت ربخته
یک نظرسوی من و دیگر نظر
سوی شاگردی که می خواهد خبر
گفتم اخبار وزارتخانه چیست ؟
اطلاعات خود و بیگانه چیست ؟
چیست اوضاع اخیر اصفهان ؟
چیست احوالات آذربایجان ؟
کار مظلومین کردستان چه شد؟
قصه کاشان و اردستان چه شد؟
دولت از سلماس و خوی اگاه نیست
پس بگو اوضاع کرمانشاه چیست ؟
دانم آگه نیستی از ناصری
کس ندید آن تلگراف آخری
لیک در دزفول و خوزستان چه بود؟
وقعهٔ بوشهر و شهرستان چه بود؟
صحبت سنجابی و کلهر چه شد؟ !
در بروجرد اغتشاش لر چه شد؟
از جنوب ار نیست اصلا اطلاع
ور در آنجا نیست دعوا و نزاع
استرآباد و قشون روس چیست ؟ !!
گفتگوی گنبد قابوس چیست ؟
گفتگوی شاهرود آخر چه بود؟
من ندانم هرچه بود آخر چه بود؟
خود بگو مازندران حالش چیه ؟
انزلی و رشت احوالش چیه ؟
روس در قزوین چه وارد کرده است ؟
یا چه میزان قوه بیرون برده است ؟
من ز هر جانب از او اندر سئوال
مخبر بیچاره سرگردان و لال
گفتمش بیچاره گنگی یا کری ؟ !!
یا تو هم چون من به حال دیگری ؟ !
ساعت پنج است و مطلب لازم است
از برای اول شب لازمست
مطبعه بیکار و سرگردان شده
روزنامه بی خبر، ویلان شده
آخر آمد مخبر بیچاره جِر
عقدهٔ حلقوم او شد منفجر
گفت صد لعنت به شمر و حرمله
داد از دست وزیر داخله !