شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شمارهٔ ۴ - در مرثیه و مادهٔ تاریخ فوت پدر
ملک الشعرای بهار
ملک الشعرای بهار( قطعات )
111

شمارهٔ ۴ - در مرثیه و مادهٔ تاریخ فوت پدر

دربغ و درد که از کید فتنهٔ گردون
بشد صبوری ازما چوشد صبوری ما
دریغ از آن دل آگاه و خاطر دانا
که بردرند ز غم جامه صبوری ما
صبوری آن ملک شاعران طوس برفت
به خانقاه غم آمد دل سروری ما
تنم بسوخت ز اندوه هجر و دوری او
چگونه ساخت ندانم به هجر و دوری ما
چو نور باصره امد ز چشم ما پنهان
فغان و ناله که شد دور دور کوری ما
بهار با دل غمگین خود چنین می گفت
که مصرعی است به تاریخ او ضروری ما
سری ز جان برآورد و این چنین به سرود
بشد صبوری از ما چو شد صبوری ما