شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شمارهٔ ۲۹ - به منکر عشق
ملک الشعرای بهار
ملک الشعرای بهار( قطعات )
89

شمارهٔ ۲۹ - به منکر عشق

سختم عجب آید ز خلقت زن
کایزد را زبن کرده ملتمس چیست
دوشیزه به شوهر چو رفت ، دیگر
او را به پسر زادن این هوس چیست
زهدان چو شود از جنین گرانبار
آن شادی حبلی بهر نفس چیست
با آن همه سنگینی و مشقت
این بستگی و انقیاد کس چیست
چون مرغ جنین از قفس برآمد
دیگر بوی این علقهٔ قفس چیست
از بهر یکی کودکی ، عروسی
از هیچ تحمل نکرده بس ، چیست
شب گوش نهادن به ناله طفل
چون قافله بر نالهٔ جرس چیست
لالایی محزون که از سموات
صوت ملکش داده باز پس چیست
تا دست بجنباندش دمادم
گهواره نهادن به دسترس چیست
گر نیمشبی از تبی بجنبد
جنبیدن و جستن به خار و خس چیست
رفتن پی داروی او شبانه
چون موس عمران پی قبس چیست
در پاس وی از خواب و خورگذشتن
مانند یکی نامور عسس چیست
تا طفل کلان گردد و شود پیر
دل بازنهادن بدو و بس چیست
من سخت فرومانده ام در این راز
کاین معنی اگرعشق نیست پس چیست ؟
ور عشق نزاید از این میانه
خود زاین همه پیرایه ملتمس چیست ؟ !