شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شمارهٔ ۵۴ - نوش جانت
ملک الشعرای بهار
ملک الشعرای بهار( قصاید )
96

شمارهٔ ۵۴ - نوش جانت

ای محمدخان به دژبانی فتادی ، نوش جانت
ابروی تازه را از دست دادی نوش جانت
در حضور پهلوی اردنگ خوردی ، مزد شستت
هی کتک خوردی و هی بالا نهادی ، نوش جانت
در سر راه خلایق از جهالت چاه کندی
عاقبت خود اندر آن چاه اوفتادی ، نوش جانت
در دلت بنشست هر نیری که از شست خیانت
جانب دل های مظلومان گشادی، نوش جانت
همچو عقرب بودی آبستن به زهرکین و لیکن
خصم جانت گشت هر طفلی که زادی ، نوش جانت
سال ها در پشت میز ظلم بنشستی و آخر
در بر میز مجازات ایستادی ، نوش جانت
مدتی چشم و چراغ مملکت بودی و اینک
چون چراغ کور پیش تندبادی ، نوش جانت
آنچه در شش سال کشتی جمله خوردی باد نوشت
آنچه در یک عمر بردی جمله دادی ، نوش جانت
چون کنون پس می دهی یکسر مکافات عمل راا
آنچه بردی وآنچه خوردی وآنچه کردی نوش جانت
با جهاد اکبر مظلوم در عین رفاقت
بی وفایی کردی و زین کرده شادی نوش جانت
قافیه گودال شو، زین بی وفایی ها به دوران
تا ابد سیلی خور آه جهادی نوش جانت