شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شمارهٔ ۲۶۰ - همسایهٔ مزاحم
ملک الشعرای بهار
ملک الشعرای بهار( قصاید )
74

شمارهٔ ۲۶۰ - همسایهٔ مزاحم

ثانی شمر لعین حسین خزاعی
بسته میان تنک بر اذیت داعی
بر سر راهم بریخته است بسی سنک
هریک چون کلهٔ حسین خزاعی
سنگ و سقط هرچه بوده ربخته بیرون
یک وجبی چارکی و نیم ذراعی
پیش ره مسلمین ز روی خباثت
ساخته از قلوه سنگ خط دفاعی
شمر خزاعی و نوکر و کس و کارش
موذی همچون عقار بند و افاعی
هست مساعی شه به راحت مردم
شمر خزاعی است خصم شاه و مساعی
داعیه ها دارد و صریح بگوید :
هست درین لکه صدهزار دواعی
جادو و جنبل کند برای ریاست
با خط عبرانی و خطوط رقاعی
خود را استاد شاه خواند و از جهل
منکر امر مطیعی است و مطاعی
آنچه ازاین احمق ... گفتم
نیست قیاسی که جمله هست مساعی
این امرای حریص دشمن شاهند
گرچه عددشان خماسی است و رباعی
شاه سر است و نخاع ، قائد لشکر
هست کشنده مرض چو کشت نخاعی
بازوی شه باد از این که هست قوی تر
تا بفشارد گلوی شمر خزاعی