شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شمارهٔ ۲۳۱ - گرسنه
ملک الشعرای بهار
ملک الشعرای بهار( قصاید )
105

شمارهٔ ۲۳۱ - گرسنه

شاها تا کی بود بهار گرسنه
خائن سیر و درستکار گرسنه ؟
خرمگس و عنکبوت و پشه و زنبور
آن همه سیرند و نوبهار گرسنه
آنکه کند سفلگی شعار، بود سیر
وانکه کند راستی شعار، گرسنه
سکهٔ قلب خراب سیر ولیکن
شمش زر کامل العیار گرسنه
دشتی و زوار و شیروانی سیرند
لیک تقی زاده و بهار گرسنه
کوشش و ایران غنی و سیر ولیکن
صد چو خلیلی به هر کنار گرسنه
یک نفر از پرخوری کند قی و پیشش
ضعف نموده است صد هزار گرسنه
دزد وطن هست سیر و آن که همه عمر
بهر وطن بوده جان نثار گرسنه
آن که بود چاپلوس و جاهل و بی دین
هیچ نماند به روزگار گرسنه
وان که تملق نگفت و در همه حالی
مسلک خود کرد آشکار، گرسنه
دشمن ایران به یک قرار بود سیر
ملت ایران به یک قرار گرسنه
وای به باغی که جغد و زاغ در آن سیر
لیک بود قمری و هزار گرسنه
سیران مستوجب عنایت شاهند
لیکن مستوجب فشار، گرسنه
هیچ ندیدم خدای را که گذارد
عبد ضعیف گناهکار گرسنه
گرسنگی لازم است لیک روا نیست
بیشتر از حد انتظارگرسنه