شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
الحكایة و التمثیل
عطار
عطار( بخش بیست و دوم )
112

الحكایة و التمثیل

بود آن دیوانهٔ در اضطرار
در مناجاتی شبی میگفت زار
کای خدا از تو نخواهم هیچ من
یا دهی یا ندهیم بشنو سخن
سخت در خود ماندهام جان در خطر
تا که از من این چه دادی واببر
این وجودم را که داری در زحیر
مینخواهم هیچ میگویم بگیر
هرچه از دیوانه آید در وجود
عفو فرمایند از دیوان جود
گرچه نبود نیک بپذیرند ازو
پس بچیزی نیک بر گیرند ازو
هر بد او را مراعاتی کنند
از نکو وجهی مکافاتی کنند