شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
الحكایة و التمثیل
عطار
عطار( بخش بیست و دوم )
102

الحكایة و التمثیل

در رهی میرفت مجنونی عجب
بود پای و سر برهنه خشک لب
شد ز سرما و گل ره بیقرار
سر ببالا کرد و گفت ای کردگار
یا دلم ده باز تا چند از بلا
یا نه باری ژنده کفشی ده مرا