شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
المقالة السادس عشر
عطار
عطار( بخش شانزدهم )
84

المقالة السادس عشر

پسر گفتش که هرگز آدمی زاد
ندیدم ز آرزوی ملک آزاد
نمی دانم من از مه تا بماهی
کسی را کو نخواهد پادشاهی
کمال ملک نتوان داد از دست
که بهر ملک تن جان داد از دست
نکو گفت آن حکیم مشتری فش
که گر شاهی بوَد روزی بوَد خوش