شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شمارهٔ ۴۶ - بیگاه به حضرت رفت در عذر آن گوید
انوری
انوری( مقطعات )
109

شمارهٔ ۴۶ - بیگاه به حضرت رفت در عذر آن گوید

تو آن فرزانهٔ آزاد مردی
که آزادی ز مادر با تو زادست
دلت گر یک زمان در بند ما شد
به ما بر دست فرمانت گشادست
اگر بی تو نشستی بود ما را
غرامت را به جانی ایستادست
تو گر گویی که روز آمد به آخر
حدیثی از سر انصاف و دادست
ولیکن چون تویی روز زمانه
ترا هر گه که بینم بامدادست