شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شمارهٔ ۲۲۱ - مخدوم به انوری جفتی موزه بخشید در شکر آن گوید
انوری
انوری( مقطعات )
94

شمارهٔ ۲۲۱ - مخدوم به انوری جفتی موزه بخشید در شکر آن گوید

ای خداوندی که پیش لطف خاک پای تو
آب حیوان از وجود خویش بیزاری کند
پای باست زین اگر بر خنگ ایام افکند
فتنه نتواند که در ظلمش ستمکاری کند
روی هر خاکی که از موزه ت جمالی کسب کرد
تاابد با زمزم و کوثر کله داری کند
موزهٔ خاص ترادستار کردم از شرف
موزهٔ خاص ترا زیبد که دستاری کند
نام میمون تو تا بر ساق او بنوشته اند
ساف عرش از رشک آن دولت همی زاری کند
موزه ای کز افسری بیش است در پایش کنم
حاش لله بنده هرگز این سبکساری کند
آ سمان از بهر تاج خسرو سیارگان
روزها شد تاهمی از من خریداری کند
هر کرا ای دست موزه اش از تفاخر دست داد
برهمه عالم زبر دستی و جباری کند
شاد و دولت یار بادی تا به سعی آ فتاب
در نما نفس نباتی را صبا یاری کند