شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل شمارهٔ ۱۴۶
انوری
انوری( غزلیات )
46

غزل شمارهٔ ۱۴۶

دوستی یک دلم همی باید
وگرم خون دل خورد شاید
خود نگه می کنم به مادر دهر
تا به عمری از این یکی زاید
هیچ کس نیست زیر دور فلک
که نه زان بهترک همی باید
دست گرد جهان برآوردم
پای اهلی به دست می ناید
انوری روزگار قحط وفاست
زین خسان جز جفات نگشاید
با کسی گر وفا کنی همه عمر
عاقبت جر جفات ننماید