شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شمارهٔ ۲۴
امیر معزی
امیر معزی( غزلیات )
102

شمارهٔ ۲۴

آن شب که مرا بودی وصل تو به کف بر
با دوست نشستم به سرکوی لَطَف بر
ابروش کمان بود و هدف ساختم از دل
تا غمزهٔ او تیر همی زد به هدف بر
پر دُر صدفی داشت عقیقین و همان شب
غواص صدف یافته بودم به صدف بر
گفتی خط مشکینش بر عارض سیمین
طغرای جمال است به منشور شرف بر
در خلد به نظارهٔ طغرای جمالش
گرد آمده حوران بهشتی به غُرَف بر
گفتی که مگر هست زییراهن کُحلی
پیدا شده دستی که زند نقره به دف بر