شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شمارهٔ ۴۲۷
امیر معزی
امیر معزی( قصاید )
85

شمارهٔ ۴۲۷

ای تخت و گاه پادشهی جایگاه تو
آراسته است مملکت از تخت و گاه تو
هستی ندیم شاهی و دولت ندیم تو
هستی پناه عالم و ایزد پناه تو
فخر همه شهانی و کس نیست فخر تو
شاه همه جهانی و کس نیست شاه تو
چاه است کین تو که همه زهر دارد آب
وافتاده دشمنان تو در قعر چاه تو
ماهی که زیر لشکر او سایه ای بود
بنگرکه بر سر عَلَم توست ماه تو
از آفتاب باز نداند تو را کسی
گر دارد آفتاب قبا و کلاه تو
هر گه که در شکار و سفر باشی ای ملک
آب رونده گَرد بشوید ز راه تو
ور آب کم بود سپه و لشکر تو را
ابر اید و نثارکند بر سپاه تو
تا بخت جاودان به تو دادست فرّ و جاه
ا این هر دوان ا بهشت کند فرّ و جاه تو
از دوستی که بخت تو دارد تو را همی
خواهد که در بهشت بود جایگاه تو
شاها دل تو هست به هروقت نیکخواه
جاوید شاد باد دل نیکخواه تو
تا سال و ماه و روز و شب است اندرین جهان
فرخنده باد روز و شب و سال و ماه تو