شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شمارهٔ ۱۶۳
امیر معزی
امیر معزی( قصاید )
66

شمارهٔ ۱۶۳

فرخنده باد و میمون این مجلس منور
بر شهریار گیتی شاهنشه مظفر
شاهی کجا رسیدست از همت بلندش
تختش به هفت گردون عدلش به هفت کشور
اَسْلاف را به عدلش جاه است تا به آدم
اَعقاب را به جاهش فخرست تا به محشر
ابرست دست رادش بحرست طبع پاکش
زان ابر قطره بدره زان بحر موج گوهر
در خسروی و شاهی مانند او که باشد
هر خانه نیست کعبه هر چشمه نیست کوثر
از دو برون نبینم شاهان و خسروان را
یا سر به نام او بر یا نامهاش بر سر
شاه است و ملک و لشکر هر سه به هم موافق
مقهور شد مخالف زین شاه و ملک و لشکر
میران نامدارند این بندگان سلطان
هریک چو حاتم طَیّ هریک چو رستم زر
یک بنده گاه بخشش با همّت فریدون
یک بنده گاه کوشش با نصرت سکندر
وان میزبان زیبا در پیش تخت خسرو
بسته میان به خدمت چون بندگان دیگر
امروز بر شهنشه رحمت همی فشاند
هم از بهشت رضوان هم از سپهر اختر
شاید که میر قیصر سر بر فلک فرازد
زیرا که هست سنجر مهمانِ میرِ قیصر
زین شاه بنده پرور شادی است بندگان را
تا جاودان بماناد این شاه بنده پرور
گردون به جهد و طاعت پیمانش را متابع
گیتی به طُوع و رغبت فرمانْشْ را مسخر
تختش قرین شاهی بختش ندیم شادی
سالش ز سال بهتر روزش ز روز خوشتر