شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شمارهٔ ۶۵ - گریه
عارف قزوینی
عارف قزوینی( غزل‌ها )
60

شمارهٔ ۶۵ - گریه

مگر چسان نکنم گریه گریه کار من است
کسیکه باعث اینکار گشته یار من است
متاع گریه ببازار عشق رایج و اشک
برای آبرو و قدر و اعتبار من است
شده است کور ز دست دل جنایتکار
دو دیده من و دل هم جریحه دار من است
چو کوه غم پس زانو بزیر سایه اشک
نشسته منظره اشک آبشار من است
به تیره روزی و بد روزگاریم یکعمر
گذشت و بگذرد این روز روزگار من است
میان مردم ننگین من آنقدر ننگین
شدم که، ننگ من اسباب افتخار من است
تگرگ مرگ بگو سیل خون ببار و ببر
تو رنگ ننگ که آن فصل خوش بهار من است
مدام خون دل خویشتن خورم زین ره
معیشت من و از این ممر مدار من است
بسر چه خاک بجز خاک تعزیت ریزم
به کشوریکه مصیبت زمامدار من است
بدان محرم ایرانی اول صفر است
که قتل نادر ناکام نامدار من است
فشار مرگ که گویند بهر تن پس مرگ
به من چه من چه کنم روح در فشار من است
تدارک سفر مرگ دید عارف و گفت
در این سفر کلنل چشم انتظار من است