شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
اندوه
مهدی اخوان ثالث
مهدی اخوان ثالث( زمستان )
121

اندوه

نه چراغ چشم گرگی پیر
نه نفس های غریب کاروانی خسته و گمراه
مانده دشت بیکران خلوت و خاموش
زیر بارانی که ساعتهاست می بارد
در شب دیوانهٔ غمگین
که چو دشت او هم دل افسرده ای دارد
در شب دیوانهٔ غمگین
مانده دشت بیکران در زیر باران، آه، ساعت هاست
همچنان می بارد این ابر سیاه ساکت دلگیر
نه صدای پای اسب رهزنی تنها
نه صفیر باد ولگردی
نه چراغ چشم گرگی پیر